پارت صد و هفده

زمان ارسال : ۷۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

ون را از دور دید و تنش لرزید. هنگامی که از مرز ایران دور می‌شد، دیگر امیدی برای نجاتش باقی نمی‌ماند.
_معطل چی هستی؟
صدای مهران عصبی ‌و خشن شده بود. راننده از جلو حرکت کرد و مهران با قلاب کردن دستش در میان بازوی تانیا، او را نزدیک خود نگه داشت. صدای نفس‌های عصبی‌اش به وضوع قابل شنیدن بود و نگاه‌های مضطربش به اطراف!
تنها پنجاه قدم تا ون باقی مانده بود و پاهای تانیا شل ‌و شل‌تر

111
34,075 تعداد بازدید
164 تعداد نظر
141 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    خدا کنه بتونه از دست این شیطان مجسم نجات پیدا کنه ،ممنونم نویسنده جان

    ۲ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    احتمالا به این سادگی نخواهد بود...

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.